3 قدم برای اعتماد به نفس در سخنرانی (قدم اول)


اعتماد به نفس در سخنرانی

اگر یکی از اهداف شما افزایش اعتماد به نفس در سخنرانی یا ارائه یا صحبت کردن در جمع هست، به جای درستی اومدید!

قطعا ایستادن جلوی همکاران و یا مشتریان و یا حضار و صحبت کردن در مقابل اون افراد، میتونه تجربه پر از استرسی برای خیلی از افراد باشه.

اضطراب از صحبت کردن در جمع، فقط مخصوص افراد خاص یا کسانی که تجربه ندارند نیست!

هیچ ارتباطی به سن نداره.

و البته نسبتی هم به سمت و جایگاه هم نداره!

حتی میتونه متخصص ترین و بهترین افراد رو هم به اضطراب و استرس بندازه.

توی تحقیقاتی که مرکز سلامت ملی انگلستان انجام داد، 73 درصد مردم از صحبت کردن توی جمع میترسن!

در نتیجه با عدد بالا و افراد زیادی روبرو هستیم، پس خیالتون راحت که شما تنها نیستید!

اما الان زمان افزایش اعتماد به نفس در سخنرانی هست!

الان زمان اینه که بدرخشید!

زمان اینه که به صداتون ارزش بدید.

زمان اینه که با اعتماد به نفس صحبت کنید.

زمان اینه که شفاف و متقاعد کننده صحبت کنید.

درسته که شجاعت میخواد، اما الان زمانشه.

الان زمان اینه که به این ماجراجویی برید تا بتونید از فرصت های زیادی که با صحبت کردن توی جمع براتون بدست میاد استفاده کنید.

پس تصمیمتون رو بگیرید و با این 3 قدم اتفاقات بزرگی برای خودتون رقم بزنید!

قدم اول: به یاد بیارید که کی هستید!

تا الان توی زندگیتون، با کلی چالش روبرو شدید و ازشون عبور کردید.

هیچ کدومشون براتون آسون نبوده، مگه نه؟

زمانی که به دنیا اومدید، هیچ کدوم از این کار هارو بلد نبودید:

  • راه رفتن
  • صحبت کردن
  • خواندن و نوشتن
  • دوچرخه سوار شدن
  • امتحان دادن
  • رانندگی کردن
  • مشکلات رو حل کردن
  • هدف مشخص کردن
  • چت کردن
  • الهام بخشیدن به کلی افراد که جلوی شما نشستن تا به حرفاتون گوش کنن

و حالا قراره گزینه آخر رو یاد بگیرید.

زمانی که به دنیا اومدید…

زمانی که به دنیا اومدید، قطعا پزشکی که شما رو به دنیا آورده زمانی که صدای گریه‌تون رو شنیده بهتون نگفته:

“بلند شو، تو قراره وقتی بزرگ شدی، بزرگترین سخنران TED بشی.”

شما خیلی چیزا رو توی زندگیتون یاد گرفتید، حتی ترس هاتون!

این بدین معناست که حالا باید بعضی از ترس هارو که یاد گرفتید، فراموش کنید.

و با اعتماد به نفس، حاضر بشید.

چه چیزهای زیادی که یاد گرفتید..

قبل از اینکه به این فکر کنید که چه چیزهایی رو یاد گرفتید و چه دستاوردهایی داشتید،

بد نیست به این فکر کنید که شما چه معجزه بزرگی هستید.

توی کتاب Hamster To harmony، بخش جالبی هست که ترجمش چنین چیزیه:

قلب ما هر روز حدود 100.000 بار می تپه.

خون ما، هر روز سفری حدود 90000 کیلومتر داره.

چشمان ما، میتونن 1 میلیون رنگ مختلف رو تشخیص بدن و اطلاعاتی رو بگیرن که بهترین تلسکوپ های بشر هم نمیتونن.

شش های ما، بدون اینکه فکر کنیم، میتونن هر روز 2 میلیون لیتر هوا بگیرن، اون هم بدون اینکه بهشون فکر کنیم.

این میزان هوا انقدر زیاده که میتونه یک زمین تنیس کامل باشه.

شنوایی ما انقدر حساسه که میتونه بین صد ها هزار صدای مختلف تمییز قائل بشه.

حس لامسه ما از هر دستگاهی که تا حالا ساخته شده دقیق تره.

مغز ما از قوی ترین کامپیوتر ها هم پیچیده تره و بیش از 100 میلیون سلول داره.

هر روز 100 میلیارد گلبول سرخ توی بدن ما ایجاد میشه.

زمانی که به چیزی دست می زنیم، ما به سرعت 124 مایل در ساعت، به مغزمون دستور میدیم.

ما بیش از 600 عضله داریم.

زمانی که ما لبخند میزنیم، 30 عضله ما درگیر میشن.

ما هر روز یک لیتر بزاق دهان تولید می کنیم.

توی هر اینچ مربع از دستمون، ما 7 فوت رگ خون، 600 سنسور درد، 9000 عصب، 36 سنسور گرما و 75 سنسور فشار داریم.

زمانی که دارید این موارد رو میخونید، 50 هزار سلول توی بدن شما میمیرن و سلول های جدید جایگزینشون میشن.

فقط در پوست هر انسان، 45 مایل عصب وجود داره.

مغز ما، روزانه پالس های الکتریکی بیشتری از تمام تلفن های دنیا روی هم تولید میکنه.

و…

اما اعتماد به نفس در سخنرانی…

سخنرانی در جمع و ارائه دادن، برای بسیاری از افراد یک چالش خیلی بزرگ محسوب میشه.

اما با وجود ظاهرش، در مقایسه با چالش هایی که شما تا به حال پشت سر گذاشتید، و شخصیت بزرگی که شما هستید، خیلی کوچک هست.

فقط این کار رو با چیزهایی که تا حالا بدست آوردید و پتانسیل نا محدودی که دارید مقایسه کنید!

من میدونم که دارید راجع به چی فکر می کنید.

شما به خودتون میگید:

“اگر من انقدر عالی هستم، پس چرا نسبت به صحبت کردن در جمع، انقدر حس بدی دارم؟”

پیشنهاد من به شما اینه:

فقط برای یک لحظه، ارائه ای که فردا قراره داشته باشید رو فراموش کنید.

چشماتون رو ببندید، و خودتون رو در 5000 هزار سال پیش تصور کنید.

زمانی که با چند نفر از هم قبیله هایی هاتون، داشتید توی جنگل زندگی می کردید.

شما در حال شکار بودید و این قطعا خطرناک بوده.

حسی به شما میگفته که چند تا حیوون ترسناک و شکارچی بیرون منتظر شما هستند.

و احتمال این بوده که هر لحظه، شکار هر یک از اونا بشید.

اینجوری احساسات شما شدت پیدا می کردن و عضلات شما منقبض می شدند.

به عبارت دیگه، شکار، کاری نبوده که شما ذاتا برای اون ساخته شده باشید.

اما مهمه که بدونیم…

فارغ از بحث تکامل، شما تا الان خیلی کار ها رو انجام دادید

شما خیلی چیز ها رو بدست آوردید.

و خیلی چیزهارو یاد گرفتید.

قطعا هیچکدوم از این کارها برای ما عادی نبودن:

  • پرواز کردن توی آسمون با سرعت صد ها کیلومتر در ساعت
  • رفتن به ماه و قدم زدن در اونجا
  • ساخت یک جهان با نور الکتریسیته
  • ساخت واکسن ها و نجات جان میلیارد ها نفر
  • ساخت سازه های خیلی عظیم بدون تجهیزات و تکنولوژی
  • کشف اعماق اقیانوس ها
  • و…

اما ما همه این کارهارو انجام دادیم.

شما فکر می کنید که این همه افراد که توی این کارهای معجزه آسا بودن،

هیچ ترسی نداشتن؟

اصلا به چیزی شک نداشتن؟

در مورد چیزی سوالی نداشتن؟

پس به یاد بیارید که کی هستید!

فردا توی مطلب بعد، همراه من باشید.

نظرتون در مورد این مطلب چی بود؟

چقدر موافق هستید؟

این مطلب براتون مفید بود؟

لینک مطلب قدم اول

لینک مطلب قدم دوم

لینک مطلب قدم سوم

برگرفته از:

تجربیات شخصی

Brian Tracy

Mindful presenter

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله

4 نظرات
جدیدترین ها
قدیمی ترین ها most voted
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Lilian
Lilian
4 سال قبل

ازتون بينهايت ممنونم و خيلي خوشحالم كه روي اين موضوع مهم كار ميكنيد من صد در صد استفاده ميكنم
چون حقيقتا در باب اين موضوع به شما إيمان دارم

ماریا صدر
ماریا صدر
4 سال قبل

خیلی عالی بود دقیقا درسته من قبل از هر لکچرم ،تمام مبارزاتمو بخاطر میارم و باهاشون انرژی فوق العاده ای میگیرم که الان قراره برم داخل رینگ و کلی عضلاتم‌ منقبض میشن! و بعد تمام سیر سخنرانیمو ترتیب صحبتهامو تصور میکنم با اون هیجان .. خیلی هم راحت میگذرونم